سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلتنگ...

برای دلم وبه خاطر دل تنگی هایم می نویسم...

نویسنده: مسافر زمان
تاریخ: شنبه 100/12/21

 

در آمدن گذشت و در بودن می‌گذرد...

صدایی نیست و بارانی

در امتداد کوچه‌های شب، ذوق زیستن ستاره‌ای خاموش چشم‌های ملتهب را به خود نمی‌خواند...

کالبدی خسته، گام‌هایی سنگین و واژگان‌هایی جاری در کلامی خشکیده...

 قرارمان باور دهشت روزهای ترس و التهاب خاموشی نبود!!

کویر نیز به ستوه آمده، ذوق بارش را از نگاه آسمان ربوده و درختان را نه به بازی بیداری که به ریشه‌کنی باورها در خود گرفته و

 بر آرزوها غبار یأس می‌پاشد

 گردبادهایی که در خود می‌بلعد تندیس رها را...

تنها چیزی که در این غرقاب‌ها صلابتی زخم نشان دارد، فاصله‌هاست و سکوتی که پرکرده حنجر? خاموش فردا را

خطوط منحنی عشق در زوایای پرپیچ‌وخمش قامت خمیده داشته و

مثنوی نانوشته را سطر به سطر درگذر اراب? زمان دفن در خروش چشم‌های خاموش دارد...



تازه ترین مطالب
برچسب ها
دوستان
ابزارک های وبلاگ
قالب وبلاگ

RSS

بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 554387